نوشته شده توسط : زپو

 کتاب همسایه‌ ها


با شتاب از تو رختخواب می پرم و از اتاق می زنم بیرون. مادرم تازه کتری را گذاشته است رو چراغ. تاریک روشن است. هوا سرد است. ناله ی بلورخانم حیاط را پر کرده است. نفرین و ناله می کند. مرده ها و زنده های امان آقا را زیر رو می کند. بعد، یکهو در اتاق به شدت باز می شود و بلورخانم پرت می شود بیرون. چند تا از همسایه ها، جلو اتاق شان ایستاده اند و دست ها را رو سینه ها گره کرده اند. تمام تن بلورخانم پیداست. یقین باز تنکه نپوشیده است. یکبار که تو کبوترخانه بودم و نمی دانست که تو کبوترخانه هستم، به زنها گفت: – کش تنکه به کمر آدم جا میندازه و تازه اینطور بهتره. آدم همیشه حاضر به یراقه. امان آقا از اتاق هجوم می آورد بیرون و بلورخانم را می کوبد. من، حوض وسط حیاط را که خزه بسته است. دور می زنم و می روم کنار کبوترخانه می ایستم و بلورخانم را نگاه می کنم که نفرین می کند و زیر تسمه پیچ و تاب می خورد. تسمه، رو ران های بلورخانم جا انداخته است …

 


خرید و دانلود  کتاب همسایه‌ ها




:: برچسب‌ها: دانلود , کتاب , پی دی اف , همسایه ها ,
:: بازدید از این مطلب : 88
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 25 خرداد 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6341 صفحه بعد